بنر_صفحه

اخبار

زمانی پزشکان معتقد بودند که کار، هسته اصلی هویت شخصی و اهداف زندگی است و طبابت حرفه‌ای شریف با حس قوی رسالت بود. با این حال، تشدید سودجویی در بیمارستان و وضعیت دانشجویان پزشکی چینی که جان خود را به خطر می‌اندازند اما در همه‌گیری کووید-۱۹ درآمد کمی دارند، باعث شده است که برخی از پزشکان جوان باور کنند که اخلاق پزشکی در حال زوال است. آنها معتقدند که حس رسالت، سلاحی برای تسخیر پزشکان بستری شده است، راهی برای مجبور کردن آنها به پذیرش شرایط سخت کاری.

آستین ویت اخیراً دوره رزیدنتی خود را به عنوان پزشک عمومی در دانشگاه دوک به پایان رساند. او شاهد بود که بستگانش در کار معدن زغال سنگ از بیماری‌های شغلی مانند مزوتلیوما رنج می‌برند و آنها به دلیل ترس از انتقام به خاطر اعتراض به شرایط کاری، از جستجوی محیط کاری بهتر می‌ترسیدند. ویت شاهد آواز خواندن شرکت بزرگ و ظهور من بود، اما توجه کمی به جوامع فقیر پشت آن داشت. او به عنوان اولین نسل از خانواده‌اش که به دانشگاه رفت، مسیر شغلی متفاوتی از اجداد معدنچی زغال سنگ خود انتخاب کرد، اما حاضر نبود شغل خود را به عنوان یک «رسالت» توصیف کند. او معتقد است که «این کلمه به عنوان سلاحی برای تسخیر کارآموزان استفاده می‌شود - راهی برای مجبور کردن آنها به پذیرش شرایط سخت کاری».
اگرچه رد مفهوم «پزشکی به عنوان یک مأموریت» توسط ویت ممکن است از تجربه منحصر به فرد او ناشی شود، اما او تنها کسی نیست که نقش کار را در زندگی ما به طور انتقادی بررسی می‌کند. با بازتاب جامعه بر «کارمحوری» و تغییر بیمارستان‌ها به سمت عملکرد شرکتی، روحیه فداکاری که زمانی رضایت روانی را برای پزشکان به ارمغان می‌آورد، به طور فزاینده‌ای با این احساس جایگزین می‌شود که «ما فقط چرخ‌دنده‌هایی بر روی چرخ‌های سرمایه‌داری هستیم». به ویژه برای کارآموزان، این به وضوح فقط یک شغل است و الزامات سختگیرانه طبابت با آرمان‌های رو به رشد یک زندگی بهتر در تضاد است.
اگرچه ملاحظات فوق ممکن است فقط ایده‌های فردی باشند، اما تأثیر زیادی بر آموزش نسل بعدی پزشکان و در نهایت بر مدیریت بیمار دارند. نسل ما این فرصت را دارد که از طریق انتقاد، زندگی پزشکان بالینی را بهبود بخشد و سیستم مراقبت‌های بهداشتی را که برای آن سخت تلاش کرده‌ایم، بهینه کند. اما ناامیدی همچنین می‌تواند ما را وسوسه کند تا از مسئولیت‌های حرفه‌ای خود دست بکشیم و منجر به اختلال بیشتر در سیستم مراقبت‌های بهداشتی شود. برای جلوگیری از این چرخه معیوب، لازم است بفهمیم کدام نیروها خارج از پزشکی، نگرش افراد نسبت به کار را تغییر می‌دهند و چرا پزشکی به ویژه در معرض این ارزیابی‌ها قرار دارد.

微信图片_20240824171302

از ماموریت تا محل کار؟
همه‌گیری کووید-۱۹ باعث ایجاد یک گفتمان کاملاً آمریکایی در مورد اهمیت کار شده است، اما نارضایتی مردم مدت‌ها قبل از همه‌گیری کووید-۱۹ بروز کرده است. درک از آتلانتیک
تامپسون در فوریه ۲۰۱۹ مقاله‌ای نوشت و در آن به بررسی نگرش آمریکایی‌ها نسبت به کار در طول نزدیک به یک قرن، از اولین «کار» تا آخرین «شغل» و «ماموریت» پرداخت و «کارگرایی» را معرفی کرد - یعنی نخبگان تحصیل‌کرده عموماً معتقدند که کار «هسته هویت شخصی و اهداف زندگی» است.
تامپسون معتقد است که این رویکرد تقدیس کار به طور کلی توصیه نمی‌شود. او وضعیت خاص نسل هزاره (متولدین بین سال‌های ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۶) را معرفی کرد. اگرچه والدین نسل بیبی بومر، نسل هزاره را به دنبال کردن مشاغل پرشور تشویق می‌کنند، اما آنها پس از فارغ‌التحصیلی با بدهی‌های هنگفتی مواجه می‌شوند و محیط کار خوب نیست و مشاغل ناپایداری دارند. آنها مجبورند بدون احساس موفقیت، در کار مشارکت کنند، تمام روز خسته باشند و کاملاً آگاه باشند که کار ممکن است لزوماً پاداش‌های مورد انتظار را به همراه نداشته باشد.
به نظر می‌رسد عملکرد شرکتی بیمارستان‌ها به نقطه‌ای رسیده است که مورد انتقاد قرار گرفته است. زمانی بیمارستان‌ها سرمایه‌گذاری زیادی در آموزش پزشکان مقیم انجام می‌دادند و هم بیمارستان‌ها و هم پزشکان متعهد به خدمت به گروه‌های آسیب‌پذیر بودند. اما امروزه، رهبری اکثر بیمارستان‌ها - حتی بیمارستان‌های به اصطلاح غیرانتفاعی - به طور فزاینده‌ای موفقیت مالی را در اولویت قرار می‌دهند. برخی بیمارستان‌ها به کارآموزان بیشتر به عنوان "نیروی کار ارزان با حافظه ضعیف" نگاه می‌کنند تا پزشکانی که آینده پزشکی را به دوش می‌کشند. از آنجایی که ماموریت آموزشی به طور فزاینده‌ای تابع اولویت‌های شرکتی مانند ترخیص زودهنگام و سوابق صورتحساب می‌شود، روحیه فداکاری جذابیت کمتری پیدا می‌کند.
تحت تأثیر این بیماری همه‌گیر، احساس استثمار در میان کارگران به طور فزاینده‌ای قوی شده و حس سرخوردگی مردم را تشدید می‌کند: در حالی که کارآموزان ساعات طولانی‌تری کار می‌کنند و خطرات شخصی زیادی را متحمل می‌شوند، دوستانشان در حوزه‌های فناوری و مالی می‌توانند از خانه کار کنند و اغلب در بحران ثروت کسب کنند. اگرچه آموزش پزشکی همیشه به معنای تأخیر اقتصادی در رضایت شغلی است، اما این بیماری همه‌گیر منجر به افزایش شدید این حس بی‌عدالتی شده است: اگر زیر بار بدهی باشید، درآمد شما فقط می‌تواند به سختی اجاره خانه را پرداخت کند. عکس‌های عجیب و غریب دوستانی را که "در خانه کار می‌کنند" در اینستاگرام می‌بینید، اما باید جای بخش مراقبت‌های ویژه را برای همکارانتان که به دلیل کووید-۱۹ غایب هستند، بگیرید. چگونه می‌توانید منصفانه بودن شرایط کاری خود را زیر سوال نبرید؟ اگرچه این بیماری همه‌گیر گذشته است، اما این حس بی‌عدالتی هنوز وجود دارد. برخی از پزشکان مقیم معتقدند که نامیدن حرفه پزشکی به عنوان یک ماموریت، مانند این است که بگویید "غرور خود را قورت بده".
تا زمانی که اخلاق کاری از این باور سرچشمه می‌گیرد که کار باید معنادار باشد، حرفه پزشکی همچنان نویدبخش دستیابی به رضایت معنوی است. با این حال، برای کسانی که این وعده را کاملاً توخالی می‌دانند، پزشکان ناامیدکننده‌تر از سایر حرفه‌ها هستند. برای برخی از کارآموزان، پزشکی یک سیستم «خشونت‌آمیز» است که می‌تواند خشم آنها را برانگیزد. آنها بی‌عدالتی گسترده، سوءاستفاده از کارآموزان و نگرش اساتید و کارکنانی را توصیف می‌کنند که تمایلی به مواجهه با بی‌عدالتی اجتماعی ندارند. برای آنها، کلمه «ماموریت» به معنای حس برتری اخلاقی است که حرفه پزشکی به آن دست نیافته است.
یک پزشک مقیم پرسید: «منظور مردم از اینکه می‌گویند پزشکی یک «ماموریت» است چیست؟ آنها چه ماموریتی را احساس می‌کنند؟» او در دوران دانشجویی پزشکی خود، از بی‌توجهی سیستم مراقبت‌های بهداشتی به درد مردم، بدرفتاری با جمعیت‌های حاشیه‌نشین و تمایل به بدترین فرضیات در مورد بیماران، ناامید شده بود. در طول دوره کارآموزی خود در بیمارستان، یک بیمار زندانی ناگهان درگذشت. به دلیل مقررات، او را به تخت دستبند زدند و ارتباطش را با خانواده‌اش قطع کردند. مرگ او باعث شد این دانشجوی پزشکی، ماهیت پزشکی را زیر سوال ببرد. او خاطرنشان کرد که تمرکز ما بر مسائل زیست‌پزشکی است، نه درد، و گفت: «من نمی‌خواهم بخشی از این ماموریت باشم.»
از همه مهم‌تر، بسیاری از پزشکان معالج با دیدگاه تامپسون مبنی بر مخالفت با استفاده از کار برای تعریف هویت خود موافق هستند. همانطور که ویت توضیح داد، حس کاذب تقدس در کلمه «ماموریت» باعث می‌شود افراد باور کنند که کار مهم‌ترین جنبه زندگی آنهاست. این گفته نه تنها بسیاری از جنبه‌های معنادار دیگر زندگی را تضعیف می‌کند، بلکه نشان می‌دهد که کار می‌تواند منبع ناپایداری برای هویت باشد. به عنوان مثال، پدر ویت برقکار است و با وجود عملکرد برجسته‌اش در محل کار، به دلیل نوسانات بودجه فدرال، در 11 سال گذشته 8 سال بیکار بوده است. ویت گفت: «کارگران آمریکایی عمدتاً کارگران فراموش‌شده‌ای هستند. من فکر می‌کنم پزشکان نیز از این قاعده مستثنی نیستند، فقط چرخ‌دنده‌های سرمایه‌داری هستند.»
اگرچه من موافقم که شرکتی شدن ریشه مشکلات در سیستم مراقبت‌های بهداشتی است، اما ما هنوز باید از بیماران در چارچوب سیستم موجود مراقبت کنیم و نسل بعدی پزشکان را پرورش دهیم. اگرچه ممکن است مردم اعتیاد به کار را رد کنند، اما بدون شک امیدوارند در هر زمانی که خود یا خانواده‌هایشان بیمار هستند، پزشکان آموزش دیده پیدا کنند. بنابراین، منظور از برخورد با پزشکان به عنوان یک شغل چیست؟

سست شدن

ویت در طول دوره رزیدنتی خود، از یک بیمار زن نسبتاً جوان مراقبت می‌کرد. مانند بسیاری از بیماران، پوشش بیمه او ناکافی است و او از بیماری‌های مزمن متعددی رنج می‌برد، به این معنی که باید داروهای متعددی مصرف کند. او اغلب در بیمارستان بستری می‌شود و این بار به دلیل ترومبوز ورید عمقی دو طرفه و آمبولی ریوی بستری شد. او با یک آپیکسابان یک ماهه مرخص شد. ویت بیماران زیادی را دیده است که از بیمه ناکافی رنج می‌برند، بنابراین وقتی بیماران می‌گویند که داروخانه به او قول داده است که بدون قطع درمان ضد انعقادی، از کوپن‌های ارائه شده توسط شرکت‌های داروسازی استفاده کند، شک می‌کند. در دو هفته آینده، او سه ویزیت برای او در خارج از کلینیک سرپایی تعیین شده ترتیب داد، به این امید که از بستری شدن مجدد او جلوگیری کند.
با این حال، 30 روز پس از ترخیص، او به ویت پیام داد که آپیکسابان او تمام شده است. داروخانه به او گفت که خرید دیگری 750 دلار هزینه خواهد داشت که او به هیچ وجه نمی‌تواند از عهده آن برآید. سایر داروهای ضد انعقاد نیز مقرون به صرفه نبودند، بنابراین ویت او را در بیمارستان بستری کرد و از او خواست که به وارفارین روی آورد زیرا می‌دانست که فقط دارد تعلل می‌کند. وقتی بیمار به خاطر «مشکلش» عذرخواهی کرد، ویت پاسخ داد: «لطفاً از تلاش من برای کمک به شما سپاسگزار نباشید. اگر مشکلی وجود دارد، این است که این سیستم آنقدر شما را ناامید کرده است که من حتی نمی‌توانم کار خودم را به خوبی انجام دهم.»
ویت طبابت را یک شغل می‌داند نه یک ماموریت، اما این موضوع به وضوح از تمایل او برای دریغ نکردن از هیچ تلاشی برای بیماران نمی‌کاهد. با این حال، مصاحبه‌های من با پزشکان حاضر، روسای بخش‌های آموزشی و پزشکان بالینی نشان داده است که تلاش برای جلوگیری از هدر رفتن زندگی توسط کار، ناخواسته مقاومت در برابر الزامات آموزش پزشکی را افزایش می‌دهد.
چندین مربی، ذهنیت رایج «بی‌تفاوتی» را توصیف کردند که با بی‌صبری فزاینده نسبت به خواسته‌های آموزشی همراه است. برخی از دانشجویان پیش‌بالینی در فعالیت‌های گروهی اجباری شرکت نمی‌کنند و کارآموزان گاهی از پیش‌نمایش امتناع می‌کنند. برخی از دانشجویان اصرار دارند که الزام آنها به خواندن اطلاعات بیمار یا آماده شدن برای جلسات، نقض مقررات برنامه کاری است. به دلیل اینکه دانشجویان دیگر در فعالیت‌های داوطلبانه آموزش جنسی شرکت نمی‌کنند، معلمان نیز از این فعالیت‌ها کناره‌گیری کرده‌اند. گاهی اوقات، وقتی مربیان با مسائل غیبت سر و کار دارند، ممکن است با آنها بی‌ادبانه رفتار شود. یک مدیر پروژه به من گفت که به نظر می‌رسد برخی از پزشکان رزیدنت فکر می‌کنند که غیبت آنها از ویزیت‌های اجباری سرپایی مسئله بزرگی نیست. او گفت: «اگر من بودم، قطعاً بسیار شوکه می‌شدم، اما آنها فکر نمی‌کنند که این موضوع مربوط به اخلاق حرفه‌ای یا از دست دادن فرصت‌های یادگیری باشد.»
اگرچه بسیاری از مربیان می‌دانند که هنجارها در حال تغییر هستند، اما تعداد کمی حاضر به اظهار نظر عمومی هستند. اکثر مردم خواستار پنهان ماندن نام واقعی خود هستند. بسیاری از مردم نگرانند که مرتکب مغالطه‌ای شده باشند که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است - چیزی که جامعه‌شناسان آن را «فرزندان زمان حال» می‌نامند - و معتقدند که آموزش آنها برتر از نسل بعدی است. با این حال، ضمن اذعان به اینکه کارآموزان ممکن است مرزهای اساسی را که نسل قبلی نتوانسته‌اند درک کنند، تشخیص دهند، دیدگاه مخالفی نیز وجود دارد که تغییر در تفکر، تهدیدی برای اخلاق حرفه‌ای است. رئیس یک دانشکده آموزش، احساس دانشجویانی را که از دنیای واقعی جدا شده‌اند، توصیف کرد. او خاطرنشان کرد که حتی هنگام بازگشت به کلاس درس، برخی از دانشجویان هنوز مانند دنیای مجازی رفتار می‌کنند. او گفت: «آنها می‌خواهند دوربین را خاموش کنند و صفحه را خالی بگذارند.» او می‌خواست بگوید: «سلام، شما دیگر در زوم نیستید.»
به عنوان یک نویسنده، به خصوص در زمینه‌ای که اطلاعات کمی در مورد آن وجود دارد، بزرگترین نگرانی من این است که ممکن است حکایات جالبی را برای رفع تعصبات خودم انتخاب کنم. اما برایم دشوار است که با آرامش این موضوع را تحلیل کنم: به عنوان یک پزشک نسل سوم، در دوران کودکی‌ام مشاهده کرده‌ام که نگرش افرادی که دوستشان دارم نسبت به طبابت، بیشتر یک شغل است تا یک شیوه زندگی. من هنوز معتقدم که حرفه پزشکی مقدس است. اما فکر نمی‌کنم چالش‌های فعلی نشان‌دهنده کمبود فداکاری یا پتانسیل در بین دانشجویان باشد. به عنوان مثال، وقتی در نمایشگاه استخدام سالانه ما برای محققان قلب و عروق شرکت می‌کنم، همیشه از استعدادها و توانایی‌های کارآموزان تحت تأثیر قرار می‌گیرم. با این حال، اگرچه چالش‌هایی که با آن روبرو هستیم بیشتر فرهنگی هستند تا شخصی، اما این سؤال همچنان باقی است: آیا تغییر در نگرش‌های محل کار را واقعی می‌دانیم؟
پاسخ به این سوال دشوار است. پس از همه‌گیری، مقالات بی‌شماری که به بررسی اندیشه‌های انسانی پرداخته‌اند، به تفصیل پایان جاه‌طلبی و ظهور «ترک شغل آرام» را شرح داده‌اند. بی‌خیالی «اساساً به معنای امتناع از پیشی گرفتن از خود در کار است. داده‌های گسترده‌تر بازار کار نیز این روندها را نشان می‌دهند. به عنوان مثال، یک مطالعه نشان داد که در طول همه‌گیری، ساعات کاری مردان پردرآمد و تحصیل‌کرده نسبتاً کاهش یافته است و این گروه از قبل تمایل به کار در طولانی‌ترین ساعات داشتند. محققان حدس می‌زنند که پدیده «بی‌خیالی» و تلاش برای تعادل بین کار و زندگی ممکن است در این روندها نقش داشته باشد، اما رابطه علی و معلولی و تأثیر آن مشخص نشده است. بخشی از دلیل آن این است که ثبت تغییرات عاطفی با علم دشوار است.
برای مثال، «استعفای خاموش» برای پزشکان بالینی، کارورزان و بیمارانشان چه معنایی دارد؟ آیا اطلاع‌رسانی به بیماران در سکوت شب که گزارش سی‌تی‌اسکن که نتایج آن ساعت ۴ بعد از ظهر را نشان می‌دهد، ممکن است نشان‌دهنده سرطان متاستاتیک باشد، نامناسب است؟ من فکر می‌کنم همینطور است. آیا این نگرش غیرمسئولانه طول عمر بیماران را کوتاه می‌کند؟ بعید است. آیا عادات کاری ایجاد شده در طول دوره آموزشی بر عملکرد بالینی ما تأثیر می‌گذارد؟ البته که تأثیر خواهد گذاشت. با این حال، با توجه به اینکه بسیاری از عواملی که بر نتایج بالینی تأثیر می‌گذارند می‌توانند با گذشت زمان تغییر کنند، درک رابطه علی بین نگرش‌های کاری فعلی و کیفیت تشخیص و درمان آینده تقریباً غیرممکن است.

فشار از سوی همسالان
حجم زیادی از مقالات، حساسیت ما نسبت به رفتار کاری همکاران را مستند کرده‌اند. یک مطالعه بررسی کرد که چگونه اضافه کردن یک کارمند کارآمد به یک شیفت، بر راندمان کاری صندوقداران فروشگاه‌های مواد غذایی تأثیر می‌گذارد. با توجه به اینکه مشتریان اغلب از تیم‌های صندوق‌دار کند به تیم‌های سریع دیگر تغییر می‌کنند، معرفی یک کارمند کارآمد ممکن است منجر به مشکل «سواری رایگان» شود: سایر کارمندان ممکن است حجم کاری خود را کاهش دهند. اما محققان عکس این را دریافتند: وقتی کارمندان با راندمان بالا معرفی می‌شوند، راندمان کاری سایر کارگران در واقع بهبود می‌یابد، اما تنها در صورتی که بتوانند تیم آن کارمند با راندمان بالا را ببینند. علاوه بر این، این تأثیر در بین صندوقدارانی که می‌دانند دوباره با آن کارمند کار خواهند کرد، بیشتر مشهود است. یکی از محققان، انریکو مورتی، به من گفت که علت اصلی ممکن است فشار اجتماعی باشد: صندوقداران به نظرات همسالان خود اهمیت می‌دهند و نمی‌خواهند به دلیل تنبلی ارزیابی منفی شوند.
اگرچه واقعاً از آموزش رزیدنتی لذت می‌برم، اما اغلب در کل فرآیند شکایت می‌کنم. در این مرحله، نمی‌توانم با شرم صحنه‌هایی را که از مدیران طفره می‌رفتم و سعی می‌کردم از کار فرار کنم، به یاد نیاورم. با این حال، در همان زمان، چندین پزشک ارشد رزیدنت که در این گزارش با آنها مصاحبه کردم، توضیح دادند که چگونه هنجارهای جدید که بر رفاه شخصی تأکید دارند، می‌توانند اخلاق حرفه‌ای را در مقیاس بزرگتری تضعیف کنند - که با یافته‌های تحقیق مورتی مطابقت دارد. به عنوان مثال، دانشجویی به نیاز به روزهای «شخصی» یا «سلامت روان» اذعان می‌کند، اما خاطرنشان می‌کند که ریسک بالای طبابت ناگزیر استانداردهای درخواست مرخصی را افزایش می‌دهد. او به یاد آورد که مدت زیادی در بخش مراقبت‌های ویژه برای کسی که بیمار نبود کار کرده بود و این رفتار مسری بود، که بر آستانه درخواست مرخصی شخصی خودش نیز تأثیر گذاشت. او گفت که این کار توسط چند فرد خودخواه هدایت می‌شود، نتیجه «مسابقه به سمت پایین» است.
برخی معتقدند که ما از بسیاری جهات نتوانسته‌ایم انتظارات پزشکان آموزش‌دیده امروزی را برآورده کنیم و به این نتیجه رسیده‌اند که «ما پزشکان جوان را از معنای زندگی‌شان محروم می‌کنیم». من زمانی به این دیدگاه شک داشتم. اما با گذشت زمان، کم‌کم با این دیدگاه موافقم که مشکل اساسی که باید حل کنیم، شبیه به سوال «مرغ تخم‌گذار یا مرغ تخم‌گذار» است. آیا آموزش پزشکی تا حدی از معنا تهی شده است که تنها واکنش طبیعی مردم این است که آن را به عنوان یک شغل ببینند؟ یا وقتی پزشکی را به عنوان یک شغل در نظر می‌گیرید، آیا به یک شغل تبدیل می‌شود؟

به چه کسانی خدمت می‌کنیم؟
وقتی از ویت در مورد تفاوت تعهدش به بیماران و کسانی که پزشکی را رسالت خود می‌دانند پرسیدم، داستان پدربزرگش را برایم تعریف کرد. پدربزرگش یک برقکار اتحادیه در شرق تنسی بود. در دهه سی زندگی‌اش، یک دستگاه بزرگ در یک کارخانه تولید انرژی که او در آن کار می‌کرد منفجر شد. یک برقکار دیگر در داخل کارخانه به دام افتاد و پدربزرگ ویت بدون هیچ تردیدی برای نجات او به داخل آتش دوید. اگرچه هر دو در نهایت فرار کردند، پدربزرگ ویت مقدار زیادی دود غلیظ استنشاق کرد. ویت به اقدامات قهرمانانه پدربزرگش اشاره نکرد، اما تأکید کرد که اگر پدربزرگش فوت کرده بود، اوضاع برای تولید انرژی در شرق تنسی خیلی متفاوت نمی‌بود. برای شرکت، جان پدربزرگ می‌تواند فدا شود. از نظر ویت، پدربزرگش نه به این دلیل که شغلش بود یا به این دلیل که احساس می‌کرد باید برقکار شود، بلکه به این دلیل که کسی به کمک نیاز داشت، به داخل آتش دوید.
ویت نیز دیدگاه مشابهی در مورد نقش خود به عنوان یک پزشک دارد. او گفت: «حتی اگر رعد و برق به من برخورد کند، کل جامعه پزشکی به فعالیت خود ادامه خواهد داد.» احساس مسئولیت ویت، مانند پدربزرگش، هیچ ارتباطی با وفاداری به بیمارستان یا شرایط استخدام ندارد. به عنوان مثال، او اشاره کرد که افراد زیادی در اطرافش هستند که در آتش‌سوزی به کمک نیاز دارند. او گفت: «قول من به آن افراد است، نه به بیمارستان‌هایی که ما را سرکوب می‌کنند.»
تناقض بین بی‌اعتمادی ویت به بیمارستان و تعهد او به بیماران، نشان‌دهنده‌ی یک معضل اخلاقی است. به نظر می‌رسد اخلاق پزشکی نشانه‌هایی از زوال را نشان می‌دهد، به خصوص برای نسلی که بسیار نگران خطاهای سیستماتیک است. با این حال، اگر روش ما برای مقابله با خطاهای سیستماتیک، تغییر پزشکی از هسته به حاشیه باشد، ممکن است بیماران ما درد بیشتری را متحمل شوند. زمانی حرفه‌ی پزشکی ارزش فداکاری داشت زیرا زندگی انسان از اهمیت بالایی برخوردار است. اگرچه سیستم ما ماهیت کار ما را تغییر داده است، اما منافع بیماران را تغییر نداده است. باور به اینکه «حال به خوبی گذشته نیست» ممکن است فقط یک کلیشه و تعصب نسلی باشد. با این حال، نفی خودکار این احساس نوستالژیک نیز ممکن است به افراط‌گرایی‌های به همان اندازه مشکل‌ساز منجر شود: باور به اینکه هر چیزی در گذشته ارزش گرامی داشتن ندارد. فکر نمی‌کنم در حوزه پزشکی اینطور باشد.
نسل ما در پایان سیستم کاری ۸۰ ساعته در هفته آموزش دید و برخی از پزشکان ارشد ما معتقدند که ما هرگز به استانداردهای آنها نخواهیم رسید. من نظرات آنها را می‌دانم زیرا آنها آشکارا و با شور و شوق آنها را بیان کرده‌اند. تفاوت در روابط پرتنش بین نسلی امروز این است که بحث علنی در مورد چالش‌های آموزشی که با آن روبرو هستیم دشوارتر شده است. در واقع، همین سکوت بود که توجه من را به این موضوع جلب کرد. من درک می‌کنم که اعتقاد یک پزشک به کار خود شخصی است. هیچ پاسخ «صحیحی» برای اینکه آیا طبابت یک شغل است یا یک مأموریت وجود ندارد. چیزی که من کاملاً نمی‌فهمم این است که چرا هنگام نوشتن این مقاله از بیان افکار واقعی خود می‌ترسیدم. چرا این ایده که فداکاری‌های کارآموزان و پزشکان ارزشش را دارد، به طور فزاینده‌ای تابو می‌شود؟


زمان ارسال: ۲۴ آگوست ۲۰۲۴