بنر_صفحه

اخبار

اختلال سوگ طولانی‌مدت، یک سندرم استرس پس از مرگ یکی از عزیزان است که در آن فرد احساس سوگ شدید و مداوم را برای مدت طولانی‌تری از آنچه که طبق رویه‌های اجتماعی، فرهنگی یا مذهبی انتظار می‌رود، تجربه می‌کند. حدود ۳ تا ۱۰ درصد از افراد پس از مرگ طبیعی یکی از عزیزان خود دچار اختلال سوگ طولانی‌مدت می‌شوند، اما میزان بروز آن زمانی که فرزند یا شریک زندگی خود را از دست می‌دهد یا زمانی که یکی از عزیزان به طور غیرمنتظره فوت می‌کند، بیشتر است. افسردگی، اضطراب و اختلال استرس پس از سانحه باید در ارزیابی بالینی بررسی شوند. روان‌درمانی مبتنی بر شواهد برای سوگ، درمان اصلی است. هدف این است که به بیماران کمک شود تا بپذیرند عزیزانشان برای همیشه از دست رفته‌اند، زندگی معنادار و رضایت‌بخشی را بدون متوفی داشته باشند و به تدریج خاطرات خود را از متوفی از بین ببرند.

grifTab1

 

یک مورد
یک زن بیوه ۵۵ ساله، ۱۸ ماه پس از مرگ ناگهانی شوهرش بر اثر ایست قلبی به پزشک مراجعه کرد. در این مدت، غم و اندوه او به هیچ وجه کاهش نیافته است. او نمی‌توانست از فکر کردن به شوهرش دست بردارد و باور نمی‌کرد که او رفته است. حتی وقتی اخیراً فارغ‌التحصیلی دانشگاه دخترش را جشن گرفت، تنهایی و دلتنگی‌اش برای شوهرش از بین نرفت. او معاشرت با زوج‌های دیگر را متوقف کرد زیرا یادآوری اینکه شوهرش دیگر در کنارش نیست، او را بسیار غمگین می‌کرد. او هر شب با گریه به خواب می‌رفت و بارها و بارها به این فکر می‌کرد که چگونه باید مرگ او را پیش‌بینی می‌کرد و چگونه آرزو می‌کرد که کاش مرده بود. او سابقه دیابت و دو دوره افسردگی اساسی داشت. ارزیابی بیشتر، افزایش جزئی سطح قند خون و افزایش وزن ۴.۵ کیلوگرمی (۱۰ پوندی) را نشان داد. غم و اندوه بیمار چگونه باید ارزیابی و درمان شود؟

 

مشکل بالینی
پزشکانی که بیماران داغدار را درمان می‌کنند، فرصتی برای کمک دارند، اما اغلب از آن استفاده نمی‌کنند. برخی از این بیماران از اختلال سوگ طولانی‌مدت رنج می‌برند. سوگ آنها فراگیر و شدید است و بیشتر از زمانی که اکثر افراد داغدار معمولاً شروع به بازگشت به زندگی و فروکش کردن سوگ می‌کنند، طول می‌کشد. افراد مبتلا به اختلال سوگ طولانی‌مدت ممکن است درد عاطفی شدیدی را در ارتباط با مرگ یکی از عزیزان نشان دهند و در تصور هرگونه معنای آینده پس از رفتن آن شخص مشکل داشته باشند. آنها ممکن است در زندگی روزمره مشکلاتی را تجربه کنند و ممکن است افکار یا رفتار خودکشی داشته باشند. برخی افراد معتقدند که مرگ یکی از نزدیکانشان به معنای پایان زندگی خودشان است و کار زیادی از دستشان بر نمی‌آید. آنها ممکن است به خودشان سخت بگیرند و فکر کنند که باید غم خود را پنهان کنند. دوستان و خانواده نیز پریشان می‌شوند زیرا بیمار فقط به متوفی فکر می‌کرده و علاقه کمی به روابط و فعالیت‌های فعلی دارد و ممکن است به بیمار بگویند که "فراموشش کن" و به زندگی ادامه دهد.
اختلال سوگ طولانی‌مدت یک تشخیص طبقه‌بندی‌شده جدید است و اطلاعات مربوط به علائم و درمان آن هنوز به‌طور گسترده شناخته‌شده نیست. پزشکان ممکن است برای تشخیص اختلال سوگ طولانی‌مدت آموزش ندیده باشند و ممکن است ندانند چگونه درمان مؤثر یا پشتیبانی مبتنی بر شواهد ارائه دهند. همه‌گیری کووید-۱۹ و افزایش مقالات در مورد تشخیص اختلال سوگ طولانی‌مدت، توجه به چگونگی تشخیص و واکنش پزشکان به سوگ و سایر مشکلات عاطفی مرتبط با مرگ یکی از عزیزان را افزایش داده است.
در یازدهمین ویرایش طبقه‌بندی آماری بین‌المللی بیماری‌ها و مشکلات بهداشتی مرتبط (ICD-11) در سال ۲۰۱۹، سازمان بهداشت جهانی (WHO) و انجمن روانپزشکی آمریکا (انجمن روانپزشکی آمریکا)
در سال ۲۰۲۲، ویرایش پنجم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-5) به طور جداگانه معیارهای تشخیصی رسمی برای اختلال سوگ طولانی مدت را اضافه کرد. اصطلاحاتی که قبلاً استفاده می‌شدند شامل سوگ پیچیده، سوگ پیچیده مداوم و سوگ آسیب‌زا، آسیب‌شناختی یا حل‌نشده بودند. علائم اختلال سوگ طولانی مدت شامل نوستالژی شدید، حسرت یا تسخیر متوفی، همراه با سایر تظاهرات مداوم، شدید و فراگیر سوگ است.
علائم اختلال سوگ طولانی‌مدت باید برای مدتی (≥۶ ماه طبق معیارهای ICD-11 و ≥۱۲ ماه طبق معیارهای DSM-5) ادامه داشته باشند، باعث پریشانی یا اختلال عملکرد بالینی قابل توجه شوند و از انتظارات گروه فرهنگی، مذهبی یا اجتماعی بیمار برای سوگ فراتر روند. ICD-11 نمونه‌هایی از علائم اصلی پریشانی عاطفی، مانند غم، گناه، خشم، ناتوانی در احساس احساسات مثبت، بی‌حسی عاطفی، انکار یا دشواری در پذیرش مرگ یکی از عزیزان، احساس از دست دادن بخشی از خود و کاهش مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی یا سایر فعالیت‌ها را ارائه می‌دهد. معیارهای تشخیصی DSM-5 برای اختلال سوگ طولانی‌مدت مستلزم حداقل سه مورد از هشت علامت زیر است: درد عاطفی شدید، بی‌حسی، تنهایی شدید، از دست دادن خودآگاهی (تخریب هویت)، ناباوری، اجتناب از چیزهایی که آنها را به یاد عزیزانی می‌اندازد که برای همیشه از دست رفته‌اند، دشواری در مشارکت مجدد در فعالیت‌ها و روابط و احساس بی‌معنی بودن زندگی.
مطالعات نشان می‌دهد که به طور متوسط ​​۳ تا ۱۰ درصد از افرادی که یکی از بستگانشان به دلایل طبیعی فوت کرده است، از اختلال سوگ طولانی مدت رنج می‌برند و این میزان در افرادی که یکی از بستگانشان به دلیل خودکشی، قتل، تصادفات، بلایای طبیعی یا سایر علل ناگهانی و غیرمنتظره فوت کرده‌اند، چندین برابر بیشتر است. در مطالعه داده‌های پزشکی داخلی و کلینیک‌های سلامت روان، میزان گزارش شده بیش از دو برابر میزان گزارش شده در نظرسنجی فوق بود. جدول ۱ عوامل خطر اختلال سوگ طولانی مدت و نشانه‌های احتمالی این اختلال را فهرست می‌کند.

از دست دادن کسی که برای همیشه عمیقاً به او وابسته بوده‌اید، می‌تواند بسیار استرس‌زا باشد و مجموعه‌ای از تغییرات روانی و اجتماعی ویرانگر را ایجاد کند که فرد داغدار باید با آن سازگار شود. سوگ یک واکنش رایج به مرگ یک عزیز است، اما هیچ راه جهانی برای سوگواری یا پذیرش واقعیت مرگ وجود ندارد. با گذشت زمان، اکثر افراد داغدار راهی برای پذیرش این واقعیت جدید و ادامه زندگی خود پیدا می‌کنند. همانطور که افراد با تغییرات زندگی سازگار می‌شوند، اغلب بین مقابله با درد عاطفی و پشت سر گذاشتن موقت آن مردد هستند. با انجام این کار، شدت سوگ کاهش می‌یابد، اما همچنان به طور متناوب تشدید می‌شود و گاهی اوقات شدید می‌شود، به خصوص در سالگردها و مناسبت‌های دیگر که افراد را به یاد متوفی می‌اندازد.
با این حال، برای افرادی که مبتلا به اختلال سوگ طولانی‌مدت هستند، روند سازگاری می‌تواند از مسیر خود خارج شود و سوگ شدید و فراگیر باقی بماند. اجتناب بیش از حد از چیزهایی که به آنها یادآوری می‌کند عزیزانشان برای همیشه از دست رفته‌اند، و فکر کردن مداوم به گذشته برای تصور سناریوی متفاوت، موانع رایجی هستند، همانطور که سرزنش خود و خشم، دشواری در تنظیم احساسات و استرس مداوم نیز از جمله موانع هستند. اختلال سوگ طولانی‌مدت با افزایش طیف وسیعی از بیماری‌های جسمی و روانی مرتبط است. اختلال سوگ طولانی‌مدت می‌تواند زندگی فرد را متوقف کند، ایجاد یا حفظ روابط معنادار را دشوار کند، بر عملکرد اجتماعی و حرفه‌ای تأثیر بگذارد، احساس ناامیدی و افکار و رفتار خودکشی ایجاد کند.

 

استراتژی و شواهد

اطلاعات مربوط به مرگ اخیر یکی از بستگان و تأثیر آن باید بخشی از مجموعه شرح حال بالینی باشد. جستجوی سوابق پزشکی برای مرگ یکی از عزیزان و پرسیدن حال بیمار پس از مرگ می‌تواند زمینه گفتگو در مورد سوگ و فراوانی، مدت، شدت، فراگیری و تأثیر آن بر توانایی عملکرد بیمار را فراهم کند. ارزیابی بالینی باید شامل بررسی علائم جسمی و عاطفی بیمار پس از مرگ یکی از عزیزان، شرایط روانپزشکی و پزشکی فعلی و گذشته، مصرف الکل و مواد، افکار و رفتارهای خودکشی، حمایت و عملکرد اجتماعی فعلی، سابقه درمان و معاینه وضعیت روانی باشد. اگر شش ماه پس از مرگ یکی از عزیزان، سوگ فرد هنوز به شدت بر زندگی روزمره او تأثیر می‌گذارد، باید اختلال سوگ طولانی مدت در نظر گرفته شود.
ابزارهای ساده، معتبر و نمره‌دهی شده توسط بیمار برای غربالگری مختصر اختلال سوگ طولانی‌مدت در دسترس هستند. ساده‌ترین آنها پرسشنامه مختصر سوگ پنج موردی است (پرسشنامه مختصر سوگ؛ محدوده، 0 تا 10، با نمره کلی بالاتر که نشان دهنده نیاز به ارزیابی بیشتر اختلال سوگ طولانی‌مدت است). نمره بالاتر از 4 (به پیوست تکمیلی مراجعه کنید، که همراه با متن کامل این مقاله در NEJM.org موجود است). علاوه بر این، اگر 13 مورد سوگ طولانی‌مدت وجود داشته باشد -13-R (طولانی‌مدت)
Grief-13-R؛ نمره ≥30 نشان دهنده علائم اختلال سوگ طولانی مدت طبق تعریف DSM-5 است. با این حال، مصاحبه‌های بالینی هنوز برای تأیید بیماری مورد نیاز است. اگر پرسشنامه 19 ماده‌ای سوگ پیچیده (Inventory of Complicated Grief؛ محدوده 0 تا 76 است و نمره بالاتر نشان دهنده علائم سوگ طولانی مدت شدیدتر است.) نمرات بالای 25 احتمالاً پریشانی ایجاد کننده مشکل هستند و ثابت شده است که این ابزار تغییرات را در طول زمان رصد می‌کند. مقیاس بالینی کلی برداشت، که توسط پزشکان رتبه‌بندی می‌شود و بر علائم مرتبط با سوگ تمرکز دارد، روشی ساده و مؤثر برای ارزیابی شدت سوگ در طول زمان است.
مصاحبه‌های بالینی با بیماران برای تشخیص نهایی اختلال سوگ طولانی‌مدت، شامل تشخیص افتراقی و برنامه درمانی توصیه می‌شود (برای راهنمایی بالینی در مورد سابقه مرگ بستگان و دوستان و مصاحبه‌های بالینی برای علائم اختلال سوگ طولانی‌مدت به جدول ۲ مراجعه کنید). تشخیص افتراقی اختلال سوگ طولانی‌مدت شامل سوگ پایدار طبیعی و همچنین سایر اختلالات روانی قابل تشخیص است. اختلال سوگ طولانی‌مدت ممکن است با سایر اختلالات، به ویژه افسردگی اساسی، اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) و اختلالات اضطرابی مرتبط باشد. بیماری‌های همراه نیز ممکن است قبل از شروع اختلال سوگ طولانی‌مدت وجود داشته باشند و ممکن است حساسیت به اختلال سوگ طولانی‌مدت را افزایش دهند. پرسشنامه‌های بیمار می‌توانند بیماری‌های همراه، از جمله تمایلات خودکشی را غربالگری کنند. یکی از معیارهای توصیه شده و پرکاربرد برای افکار و رفتار خودکشی، مقیاس رتبه‌بندی شدت خودکشی کلمبیا است (که سؤالاتی مانند "آیا تا به حال آرزو کرده‌اید که مرده باشید یا اینکه بخوابید و هرگز بیدار نشوید؟" را می‌پرسد). و "آیا واقعاً افکار خودکشی داشته‌اید؟" را می‌پرسد.

در گزارش‌های رسانه‌ها و در میان برخی از متخصصان مراقبت‌های بهداشتی، در مورد تفاوت بین اختلال سوگ طولانی‌مدت و سوگ پایدار معمولی، سردرگمی وجود دارد. این سردرگمی قابل درک است زیرا سوگ و دلتنگی برای یک عزیز پس از مرگ او می‌تواند برای مدت طولانی ادامه یابد و هر یک از علائم اختلال سوگ طولانی‌مدت که در ICD-11 یا DSM-5 ذکر شده است، می‌تواند ادامه یابد. سوگ شدید اغلب در سالگردها، تعطیلات خانوادگی یا یادآوری مرگ یک عزیز رخ می‌دهد. وقتی از بیمار در مورد متوفی سؤال می‌شود، ممکن است احساساتی از جمله اشک برانگیخته شود.
پزشکان باید توجه داشته باشند که همه سوگ‌های مداوم نشان‌دهنده تشخیص اختلال سوگ طولانی‌مدت نیستند. در اختلال سوگ طولانی‌مدت، افکار و احساسات مربوط به متوفی و ​​پریشانی عاطفی مرتبط با سوگ می‌توانند مغز را اشغال کنند، ادامه یابند، آنقدر شدید و فراگیر باشند که در توانایی فرد برای شرکت در روابط و فعالیت‌های معنادار، حتی با افرادی که می‌شناسد و دوست دارد، اختلال ایجاد کنند.

هدف اصلی درمان اختلال سوگ طولانی‌مدت، کمک به بیماران برای پذیرش این موضوع است که عزیزانشان برای همیشه از دست رفته‌اند، به طوری که بتوانند بدون فرد فوت‌شده، زندگی معنادار و پرباری داشته باشند و اجازه دهند خاطرات و افکار فرد فوت‌شده فروکش کند. شواهد حاصل از چندین کارآزمایی تصادفی کنترل‌شده که گروه‌های مداخله فعال و گروه‌های کنترل لیست انتظار (یعنی بیمارانی که به طور تصادفی برای دریافت مداخله فعال یا قرار گرفتن در لیست انتظار اختصاص داده شده‌اند) را مقایسه می‌کنند، از اثربخشی مداخلات روان‌درمانی کوتاه‌مدت و هدفمند پشتیبانی می‌کند و قویاً درمان را برای بیماران توصیه می‌کند. یک متاآنالیز از ۲۲ کارآزمایی با ۲۹۵۲ شرکت‌کننده نشان داد که درمان شناختی رفتاری متمرکز بر شبکه، تأثیر متوسط ​​تا زیادی بر کاهش علائم سوگ دارد (اندازه‌های اثر استاندارد اندازه‌گیری شده با استفاده از Hedges'G در پایان مداخله ۰.۶۵ و در پیگیری ۰.۹ بود).
درمان اختلال سوگ طولانی‌مدت بر کمک به بیماران برای پذیرش مرگ یکی از عزیزان و بازیابی توانایی داشتن یک زندگی معنادار تمرکز دارد. درمان اختلال سوگ طولانی‌مدت یک رویکرد جامع است که بر گوش دادن فعال و آگاهانه تأکید دارد و شامل مصاحبه‌های انگیزشی، آموزش روانی تعاملی و مجموعه‌ای از فعالیت‌های تجربی در یک توالی برنامه‌ریزی‌شده طی ۱۶ جلسه، یک بار در هفته است. این درمان اولین درمانی است که برای اختلال سوگ طولانی‌مدت توسعه یافته است و در حال حاضر قوی‌ترین پایه شواهد را دارد. چندین درمان شناختی-رفتاری که رویکرد مشابهی دارند و بر سوگ تمرکز می‌کنند نیز اثربخشی خود را نشان داده‌اند.
مداخلات برای اختلال سوگ طولانی‌مدت بر کمک به بیماران برای کنار آمدن با مرگ یکی از عزیزان و پرداختن به موانعی که با آن مواجه می‌شوند، تمرکز دارند. اکثر مداخلات همچنین شامل کمک به بیماران برای بازیابی توانایی خود برای داشتن یک زندگی شاد (مانند کشف علایق قوی یا ارزش‌های اصلی و حمایت از مشارکت آنها در فعالیت‌های مرتبط) می‌شود. جدول 3 فهرستی از محتوا و اهداف این درمان‌ها را ارائه می‌دهد.

سه کارآزمایی تصادفی کنترل‌شده که درمان طولانی‌مدت اختلال سوگ را در مقایسه با درمان مؤثر افسردگی ارزیابی کردند، نشان دادند که درمان طولانی‌مدت اختلال سوگ به طور قابل توجهی برتر است. نتایج کارآزمایی آزمایشی نشان داد که درمان طولانی‌مدت اختلال سوگ نسبت به درمان بین فردی برای افسردگی برتر است و اولین کارآزمایی تصادفی بعدی این یافته را تأیید کرد و میزان پاسخ بالینی ۵۱٪ را برای درمان طولانی‌مدت اختلال سوگ نشان داد. میزان پاسخ بالینی برای درمان بین فردی ۲۸٪ (P=0.02) بود (پاسخ بالینی به صورت "بهبود قابل توجه" یا "بهبود بسیار قابل توجه" در مقیاس برداشت ترکیبی بالینی تعریف می‌شود). کارآزمایی دوم این نتایج را در بزرگسالان مسن‌تر (میانگین سنی ۶۶ سال) تأیید کرد، که در آن ۷۱٪ از بیمارانی که درمان طولانی‌مدت اختلال سوگ و ۳۲٪ از بیمارانی که درمان بین فردی دریافت می‌کردند، به پاسخ بالینی دست یافتند (P<0.001).
سومین کارآزمایی، مطالعه‌ای که در چهار مرکز کارآزمایی انجام شد، داروی ضد افسردگی سیتالوپرام را با دارونما در ترکیب با درمان اختلال سوگ طولانی‌مدت یا درمان بالینی متمرکز بر سوگ مقایسه کرد. نتایج نشان داد که میزان پاسخ‌دهی درمان اختلال سوگ طولانی‌مدت همراه با دارونما (83%) بیشتر از درمان بالینی متمرکز بر سوگ همراه با سیتالوپرام (69%) (P=0.05) و دارونما (54%) (P<0.01) بود. علاوه بر این، هیچ تفاوتی در اثربخشی بین سیتالوپرام و دارونما هنگام استفاده در ترکیب با درمان بالینی متمرکز بر سوگ یا درمان اختلال سوگ طولانی‌مدت وجود نداشت. با این حال، سیتالوپرام همراه با درمان اختلال سوگ طولانی‌مدت به طور قابل توجهی علائم افسردگی همزمان را کاهش داد، در حالی که سیتالوپرام همراه با درمان بالینی متمرکز بر سوگ این کار را نکرد.
درمان اختلال سوگ طولانی‌مدت، استراتژی درمان مواجهه طولانی‌مدت مورد استفاده برای اختلال استرس پس از سانحه (که بیمار را تشویق می‌کند تا مرگ یکی از عزیزان را پردازش کند و اجتناب را کاهش دهد) را در مدلی که سوگ طولانی‌مدت را به عنوان یک اختلال استرس پس از مرگ درمان می‌کند، ادغام می‌کند. مداخلات همچنین شامل تقویت روابط، کار در محدوده ارزش‌های شخصی و اهداف شخصی و افزایش حس ارتباط با متوفی است. برخی داده‌ها نشان می‌دهند که درمان شناختی-رفتاری برای اختلال استرس پس از سانحه اگر بر سوگ تمرکز نکند، ممکن است کمتر مؤثر باشد و استراتژی‌های مواجهه مشابه با اختلال استرس پس از سانحه ممکن است از طریق مکانیسم‌های مختلفی در طولانی‌مدت کردن اختلال سوگ عمل کنند. چندین درمان متمرکز بر غم وجود دارد که از درمان شناختی رفتاری مشابه استفاده می‌کنند و برای افراد و گروه‌ها و همچنین برای اختلال سوگ طولانی‌مدت در کودکان مؤثر هستند.
برای پزشکانی که قادر به ارائه مراقبت مبتنی بر شواهد نیستند، توصیه می‌کنیم که در صورت امکان، بیماران را ارجاع دهند و در صورت نیاز، با استفاده از اقدامات حمایتی ساده متمرکز بر غم و اندوه (جدول 4)، بیماران را هفتگی یا هر دو هفته یکبار پیگیری کنند. پزشکی از راه دور و درمان آنلاین خودگردان بیمار نیز ممکن است راه‌های موثری برای بهبود دسترسی به مراقبت باشند، اما در مطالعات مربوط به رویکردهای درمانی خودگردان، پشتیبانی غیرهمزمان از سوی درمانگران مورد نیاز است که ممکن است برای بهینه‌سازی نتایج درمان ضروری باشد. برای بیمارانی که به روان‌درمانی مبتنی بر شواهد برای اختلال غم و اندوه طولانی مدت پاسخ نمی‌دهند، باید ارزیابی مجدد انجام شود تا بیماری جسمی یا روانی که ممکن است باعث ایجاد علائم شود، به ویژه مواردی که می‌توان با مداخلات هدفمند با موفقیت به آنها رسیدگی کرد، مانند PTSD، افسردگی، اضطراب، اختلالات خواب و اختلالات مصرف مواد، شناسایی شود.

برای بیمارانی که علائم خفیفی دارند یا به آستانه‌ی لازم نمی‌رسند و در حال حاضر به درمان مبتنی بر شواهد برای اختلال سوگ طولانی‌مدت دسترسی ندارند، پزشکان می‌توانند با مدیریت حمایتی سوگ به آنها کمک کنند. جدول ۴ روش‌های ساده‌ای را برای استفاده از این روش‌های درمانی فهرست می‌کند.
گوش دادن و عادی‌سازی سوگ از اصول اساسی هستند. آموزش روانی که اختلال سوگ طولانی‌مدت، ارتباط آن با سوگ عمومی و آنچه می‌تواند کمک کند را توضیح می‌دهد، اغلب به بیماران آرامش خاطر می‌دهد و می‌تواند به آنها کمک کند تا کمتر احساس تنهایی کنند و به در دسترس بودن کمک امیدوارتر باشند. مشارکت دادن اعضای خانواده یا دوستان نزدیک در آموزش روانشناختی در مورد اختلال سوگ طولانی‌مدت می‌تواند توانایی آنها را در ارائه حمایت و همدلی به فرد مبتلا بهبود بخشد.
روشن کردن این موضوع برای بیماران که هدف ما پیشبرد روند طبیعی است، کمک به آنها برای یادگیری زندگی بدون متوفی و ​​پرداختن به مسائلی که در این روند اختلال ایجاد می‌کنند، می‌تواند به بیماران در مشارکت در درمانشان کمک کند. پزشکان می‌توانند بیماران و خانواده‌هایشان را تشویق کنند که سوگ را به عنوان یک واکنش طبیعی به مرگ یکی از عزیزان بپذیرند و این تلقین را نکنند که سوگ تمام شده است. مهم است که بیماران از این نترسند که با فراموش کردن، رفتن به زندگی دیگر یا ترک عزیزانشان، از آنها خواسته شود درمان را رها کنند. پزشکان می‌توانند به بیماران کمک کنند تا درک کنند که تلاش برای سازگاری با این واقعیت که یکی از عزیزانشان فوت کرده است، می‌تواند غم و اندوه آنها را کاهش دهد و حس رضایت‌بخش‌تری از ادامه ارتباط با متوفی ایجاد کند.

آر سی

دامنه عدم قطعیت
در حال حاضر هیچ مطالعه نوروبیولوژیکی کافی که پاتوژنز اختلال سوگ طولانی‌مدت را روشن کند، وجود ندارد، هیچ دارو یا درمان نوروفیزیولوژیکی دیگری که در کارآزمایی‌های بالینی آینده‌نگر برای علائم اختلال سوگ طولانی‌مدت مؤثر نشان داده شده باشد، و هیچ داروی کاملاً آزمایش‌شده‌ای وجود ندارد. تنها یک مطالعه آینده‌نگر، تصادفی و کنترل‌شده با دارونما در مورد این دارو در مقالات یافت شد و همانطور که قبلاً ذکر شد، این مطالعه ثابت نکرد که سیتالوپرام در طولانی‌مدت کردن علائم اختلال سوگ مؤثر است، اما هنگامی که با درمان اختلال سوگ طولانی‌مدت ترکیب شد، تأثیر بیشتری بر علائم افسردگی ترکیبی داشت. واضح است که تحقیقات بیشتری مورد نیاز است.
برای تعیین اثربخشی درمان دیجیتال، انجام آزمایش‌هایی با گروه‌های کنترل مناسب و قدرت آماری کافی ضروری است. علاوه بر این، میزان تشخیص اختلال سوگ طولانی‌مدت به دلیل فقدان مطالعات اپیدمیولوژیک یکسان و تنوع گسترده در میزان تشخیص به دلیل شرایط مختلف مرگ، همچنان نامشخص است.


زمان ارسال: ۲۶ اکتبر ۲۰۲۴